- بند شدن
- به چیزی آویختن
معنی بند شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بند شدن
- به چیزی چسبیدن، به چیزی آویختن
- بند شدن ((بَ شُ دَ))
- چسبیدن، محکم شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقید شدن گرفتار شدن، عاشق شدن، مواخذ گشتن
ماخوذ به حیا شدن
مقید شدن، گرفتار شدن
کنایه از عاشق شدن
کنایه از عاشق شدن
اسیر شدن گرفتار شدن، زندانی شدن، مزمن شدن تب بحیثیتی که اصلا قطع نشود
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
افراخته شدن (بنا و جز آن) بر افراشتن، تعالی ترقی، برخاستن (از جای از خواب)، دراز شدن (شب و روز)، بر پا شدن: (فتنه ای بلند شد)
دانستن، آموختن
ساخته شدن
خشمناک شدن، پریشان شدن
کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
گرد آمدن، جمع شدن
آهسته رو شدن بطی شدن مقابل تند شدن سریع شدن، بسختی بریدن، یا کند شدن دندان. بحالتی افتادن دندانها که غذا ها را بسختی برند: همه کس را دندان بترشی کند شود مگر قاضی را که بشیرینی، نا امید شدن مایوس شدن: چون بشام رسیدند ولایتی دیدند آبادان با لشکر بسیار سوار و پیاده بی حد دندانش کند شد و دانست که هیچ نتواند کردن
دور شدن جدا ماندن دور شدن، جدا شدن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
کند شدن آهسته شدن کند شدن آهسته شدن مقابل سریع گشتن تند شدن
بند بر گرفتن باز کردن بند بند وا کردن قید و بند را باز کردن مقابل بند بستن: (از دست و پای محکوم بند گشودند)
بند بر گرفتن باز کردن بند بند وا کردن قید و بند را باز کردن مقابل بند بستن: (از دست و پای محکوم بند گشودند)
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
گیر و گرفتار بودن
باز ایستادن
عمران پذیرفتن
آمدن و رفتن، مراوده داشتن
مورد بحث قرار گرفتن موضوع سخن و گفتگو شدن
قسمت شدن تقسیم شدن
شرمنده شدن
دارویی که نفخ شکم بنشاند مانند بادیان و زیره سبز داروی ضد نفخ طارد ریاح بادکن
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن